معرفت علم نحو
معرفت کلمه و انواع آن (1)
معرفت کلمه و انواع آن (2)
جمله و اقسام آن
اسم عامل و مهمل
معرب و مبنی، معرفه و نکره
معرفه و نکره
ضمیر و اقسام آن
ضمایر متصل بارز
ضمیر متصل مستتر
استتار ضمیر در مشتقات
مرجع ضمیر
مطابقت ضمیر و مرجع (1)
مطابقت ضمیر و مرجع (2)
شرایط استعمال ضمیر (1)
شرایط استعمال ضمیر (2)
نون وقایه (1)
نون وقایه (تنبیه)
ضمیر شأن و قصّه
ضمیر فصل
اسم اشاره (تعریف و اقسام)
اقسام اسم اشاره
اسم اشاره (تنبیه دوم)
اسم اشاره (تنبیه سوم)
اسم اشاره (تنبیه چهارم)
اسم موصول (تعریف و اقسام)
اسم موصول مشترک
شرائط جمله صله
اصول در موصولات
اسم علم (1)
اسم علم (2)
معرفه به «أل»
مضاف به معرفه
تقسیمات دیگر اسم
تقسیم اول فعل
تقسیم دوم و سوم فعل
تقسیمات فعل - حرف
حروف عامل و مهمل
حروف مهمله
تعریف، فائده و ارکان اعراب
عوامل لفظی و معنوی
معرب و مبنی
اقسام غیر منصرف
انواع و علائم اعراب
علائم نصب
علائم جر و جزم
علائم اعراب (تنبیهان)
أشکال اعراب (1)
أشکال اعراب (2)
تعریف، اقسام و علائم بناء
کلمات مبنی
مرفوعات (فاعل)
اشکال و احکام فاعل
احکام فاعل
اصول در فاعل
تعریف و احکام نائب فاعل
الفاظ نائب فاعل
تعریف مبتدا
اشکال مبتدا
اشکال خبر
1- مفرد: که یا جامد و یا مشتق است:
• خبر مفرد مشتق، اگر:
الف- متضمن ضمیری باشد که به مبتدا برمی¬گردد؛ باید مطابق با مبتدا باشد: «و الله الغنی و أنتم الفقراء».
ب- متضمن ضمیر نبود؛ مطابقت لازم نیست: فاطمه علیها السلام قائم ولدها.
• در خبر جامد دو وجه جایز است:
الف- تطابق با مبتدا: «هذه جهنّم الّتی یکذّب بها المجرمون».
ب- عدم تطابق: «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا».
2- جمله:
الف- اسمیه: «قل هو الله احد».
ب- فعلیه: «نحن خلقناکم».
3- شبه جمله (ظرف و جار و مجرور): ...
اشکال خبر
1- مفرد.
2- جمله.
3- شبه جمله (ظرف و جار و مجرور): درصورتی که متعلق ظرف یا جار و مجرور از افعال عموم و مقدر باشد (اگر از افعال خصوص باشد، همان فعل که جمله است، خبر واقع می¬شود).
ظرف لغو و مستقر:
• ظرف یا جار و مجرور اگر در یکی از چهار جایگاه، خبر، صله، صفت و یا حال قرار گیرند، واجب است متعلقش مقدر و از افعال عموم باشد (افعالی که دلالت بر صرف وجود دارند)؛ و به آن، ظرف مستقر می¬گویند؛ مثال: «الحمد لله ربّ العالمین» و «ید الله فوق أیدیهم».
• اگر متعلق ظرف یا جار و مجرور، از افعال خصوص باشد (افعالی که علاوه بر وجود، دلالت بر وصف زائدی نیز دارند)؛ به آن، ظرف لغو می¬گویند و در این صورت، متعلق، خبر است نه ظرف یا جار و مجرور و متعلق جایز است درصورت وجود قرینه:
الف- مقدر شود: «کتب علیکم القصاص فی القتلی الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد» که فعل «یُقتل» در تقدیر است.
ب- ذکر شود: «الّذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الّذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطّاغوت».
حکم اول (وجود عائد):
بین خبر غیر جامد و مبتدا، وجود رابط واجب است.
• رابط در خبرِ مفردِ مشتق و شبه جمله:
همان ضمیری است که در خبر مستتر است و به مبتدا بر می¬گردد.
• رابط در خبرِ جمله، مواردی است مثل:
1- ضمیر مذکور یا مقدّر:
مثال برای ضمیر مذکور: «اولئک مأواهم النّار بما کانوا یکسبون».
مثال برای ضمیر مستتر:
مستتر در فعل: «و الله یقول الحقّ و هو یهدی السّبیل».
مستتر در غیر فعل: «و لَمَن صبر و غفر إنّ ذلک لَمِن عزم الأمور»؛ أی «إنّ ذلک منه لمن عزم الأمور».
2- تکرار لفظ مبتدا: «القارعة ما القارعة».
3- اسم اشاره (به مبتدا): «و لباس التّقوی ذلک خیر».
4- وجود لفظ عام در خبر، که شامل مبتدا نیز می¬شود: «والذین یمسّکون بالکتاب و أقاموا الصّلاة إنّا لا نضیّع أجر المصلحین».
حکم دوم (اقتران خبر به فاء):
اگر مبتدا، سبب برای تحقق مضمون خبر باشد؛ خبر، مثل جواب برای مبتدا است؛ لذا جایز است بر سر خبر، فاء داخل شود: «والّذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضلّ اعمالهم».
اصول مبتدا و خبر
اصل اول ( تعریف و تنکیر):
• اصل در مبتدا: این است که معرفه باشد؛ زیرا خبر دادن از مجهول، غالبا بی¬فایده است.
• اصل در خبر: این است که نکره باشد.
• نکته: اگر مبتدا معرفه (یا نکره مخصّصه) باشد، جایز است خبر هم معرفه بیاید.
• مثال: «الله خالق کل شیئ و هو الواحد القهّار».
مسوّغات ابتدا به نکره:
1- نکره مخصّصه باشد: «و لعبدٌ مومنٌ خیرٌ من مشرکٍ» و «أیّ شیئ أکبر شهادة».
2- نکره عامه که همه افرادش را شامل می¬شود: «و مَن یکفر بآیات الله فإن الله سریع الحساب».
3- ثبوت خبر برای مبتدا، خارق¬العاده باشد: «شجرةٌ سَجَدَت».
بخلاف نکره محضه، که مبتدا قرار گرفتنش صحیح نیست: «رجلٌ قائمٌ».
نکته:
اگر مبتدا و خبر:
الف- هردو معرفه یا نکره باشند: طبق نظر مشهور، مقدم، مبتدا است.
مثال: «الله ربّنا» و «أفضل منک أفضل منّی».
ب- یکی معرفه و دیگری نکره باشد: معرفه، مبتدا است.
مثال: «و الله رؤف بالعباد» و «قال فمن ربّکما یا موسی».
اصول مبتدا و خبر
اصل دوم (تقدّم و تأخّر):
• اصل: این است که مبتدا مقدّم بر خبر و خبر موخّر از مبتدا باشد.
• دلیل: زیرا مبتدا، موضوع و محکوم¬علیه و خبر، محمول و محکوم¬به است.
• تبصره: گاهی عدول از این اصل، واجب، جایز یا غیر جایز می¬باشد؛ که موارد آن بیان خواهد شد.
موارد وجوب تقدیم مبتدا (موارد مشهور):
1- مبتدا، اصالتا یا عرضا صدارت طلب باشد: «و مَن أظلم ممّن إفتری علی الله کذبا» و «و للآخرة خیر لک من الأولی».
2- خبر، محصور فیه باشد: «و ما محمّد إلّا رسول» و «فذکّر إنّما أنت مذکّر».
3- آمدن ضمیر فصل، بین مبتدا و خبر: «و اولئک هم المفلحون».
4- خبر، جمله طلبی باشد: «و السّارق و السّارقة فاقطعوا أیدیهما».
5- خبر حاوی ضمیری باشد که به مبتدا برمی¬گردد: «یحبّ الإله و الإله یحبّه ...».
6- مبتدا و خبر، هردو معرفه، یا هردو نکره باشند: «صدیقی صاحبی»، «زید صدیقک» و «أعلم من زید أعلم من بکر».
اصول مبتدا و خبر (اصل دوم: تقدّم و تاخّر)
موارد وجوب تقدیم خبر (موارد مشهور):
1- خبر، ظرف و مبتدا نکره باشد.
مثال قرآنی: «فی قلوبهم مرض ...» و «و لدینا مزید».
2- خبر، از اسماء صدارت¬طلب باشد.
مثال قرآنی: «یقول الإنسان یومئذ أین المفرّ».
3- مبتدا، محصور¬فیه باشد.
مثال قرآنی: «ما علی الرّسول إلّا البلاغ» و «فإن تولّیتم فإنّما علی رسولنا البلاغ المبین».
4- مبتدا، حاوی ضمیری باشد؛ که مرجعش، جزئی از خبر است.
مثال قرآنی: «أ فلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب أقفالها».
موارد جواز تقدیم خبر:
هرجا معنا بهم¬نخورد و فائده¬ای (لفظی یا معنوی) مترتّب باشد، تقدیم خبر بر مبتدا جایز است.
مثال قرآنی: «له الملک و له الحمد ...»؛ که مفید حصر است.
اصول مبتدا و خبر (اصل سوم: ذکر مبتدا و خبر)
مواضع وجوبی حذف خبر:
1- بعد از «لولا»¬ی امتناعیه، زمانی که خبر، کون مطلق باشد:
پیامبر اکرم : لولا أنت یاعلی لم یعرف المؤمنون بعدی (أی: لولا أنت موجود ...).
2- لفظ مبتدا، صریح در قسم باشد:
«لعمرک إنّهم لفی سکرتهم یعمهون»؛ أی: لعمرک قسمی.
3- بعد از واو مصاحبت:
الطّالب و الإجتهاد (أی: متلازمان).
مواضع جوازی حذف خبر:
هرجا قرینه¬ای دال بر خبر باشد، حذف آن جایز است:
• مثال قرآنی:
«مثل الجنّة الّتی وعد المتّقون تجری من تحتها الأنهار أکلها دائم و ظلّها»؛ أی: و ظلّها دائم.
• مثال دوم:
و لیس قولک: من هذا؟ بضائره – العرب تعرف من أنکرت و العجم (أی: العجم تعرفه).
اصول مبتدا و خبر (اصل سوم: ذکر مبتدا و خبر)
مواضع حذف مبتدا و خبر:
اگر قرینه¬ای دال بر مبتدا و خبر وجود داشته باشد، حذف هردوی آنها جایز است؛ همانگونه که غالبا بعد از ادات جواب، این اتفاق می¬افتند:
«و جاء السّحرة فرعون قالوا إنّ لنا لأجرا إن کنّا نحن الغالبین قال نعم»؛ أی: نعم لکم أجر.
تنبیهات:
تنیبه اول (توسط ضمیر فصل):
گاهی ضمیر فصل، بین مبتدا و خبری که هردو معرفه هستند می¬آید و مطلقا مطابق با مبتدا و خبر بوده و سه فایده دارد:
1- حصر خبر در مبتدا.
2- تاکید خبر.
3- دفع احتمال تابع بودن خبر از مبتدا.
مثال قرآنی: «و کلمة الله هی العلیا» و «اولئک هم المفلحون».
تنبیه دوم (تعدّد خبر):
جایز است برای مبتدای واحد، خبرهای متعددی بیاید:
«و هو الغفور الودود ذوالعرش المجید فعّال لما یرید».
تنبیه سوم (مبتدای وصفی):
گاهی وصف (مشتق)، مبتدا واقع شده و به آن مبتدای وصفی می¬گویند؛ که سه شرط دارد:
1- بعد از نفی یا استفهام بیاید.
2- اسم ظاهر یا ضمیر منفصلی را رفع دهد.
3- مفرد باشد.
نکته: مبتدای وصفی، نیاز به خبر ندارد؛ زیرا با همان معمولش، معنایش کامل می¬شود.
مثال: «ما قائم الزیدان» و آیه شریفه: «أ راغب أنت عن آلهتی یا إبراهیم» (گفته شده از همین باب است).
مبتدای وصفی
به مشتقی گفته می¬شود که دائما مفرد بوده و بعد از نفی یا استفهام می¬آید و اسم ظاهر یا ضمیر منفصلی را رفع داده و بوسیله آن، بی¬نیاز از خبر می¬شود.
شباهت¬های مبتدای اسمی و وصفی:
1- معنوی بودن عامل هردو.
2- هردو، مرفوع هستند.
3- هردو، اسم، مبتدا و جزء اول جمله اسمیه هستند.
تفاوت¬های مبتدای اسمی و وصفی:
1- مبتدای اسمی نیاز به خبر دارد؛ بخلاف مبتدای وصفی (اکتفاء به معمولش می¬کند).
2- مبتدای وصفی دائما مشتق است؛ بخلاف مبتدای اسمی که گاهی، ضمیر، اسم موؤل یا اسم جامد است.
3- مبتدای وصفی دائما اسم ما بعد خود را رفع می¬دهد؛ بخلاف مبتدای اسمی.
4- مبتدای وصفی همیشه مفرد است؛ بخلاف مبتدای اسمی.
5- مبتدای وصفی همیشه بعد از نفی یا استفهام می¬آید؛ بخلاف مبتدای اسمی.
6- مبتدای وصفی «مسندٌ به» است؛ ولی مبتدای اسمی، «مسندٌ الیه» می¬باشد.
7- مبتدای وصفی دائما نکره است؛ بخلاف مبتدای اسمی.
اقسام دیگر مرفوعات
عبارتند از:
اسم افعال ناقصه: کان اللهُ عالماً.
اسم افعال مقاربه: کاد عمرُ أن یموت خوفاً.
اسم حروف مشبهه بلیس: ما عمرُ عالماً.
خبر حروف مشبهه بالفعل: إنّ علیاً أمیرالمومنین.
خبر لاء نفی جنس: لا أمیرالمومنین موجودٌ إلّا علیٌ.
نواسخ
کلماتی هستند که بر مبتدا و خبر داخل شده و باعث تغیرات لفظی و معنوی در آنها می¬شوند؛ نواسخ عبارتند از: افعال ناقصه، افعال مقاربه، افعال قلوب، حروف مشبهه بلیس، حروف مشبهه بالفعل و لاء نفی جنس.
نواسخ
کلماتی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده، اعراب دو رکن آن را نسخ کرده و معنای جدیدی در جمله احداث می¬کنند.
تغییراتی که نواسخ انجام می¬دهند:
الف- تغییر لفظی: نسخ اعراب مبتدا و خبر کرده و اعراب جدیدی برای آنها ایجاد می¬کنند و همچنین اگر نواسخ، فعل باشند، جمله اسمیه را تبدیل به فعلیه می¬کنند.
ب- تغییر معنوی: که احداث معنای جدیدی در جمله اسمیه است.
افعال ناقصه
تعریف و عمل:
افعال ناقصه، افعالی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده و مبتدا را به عنوان اسمشان، مرفوع و خبر را به عنوان خبرشان، منصوب می¬کنند و معنایشان کامل نیست مگر با آمدن منصوبشان (بخلاف افعال تامه).
مثال: کان اللهُ حکیماً.
تعداد افعال ناقصه:
افعال ناقصه 13 عدد هستند که عبارتند از: کان، صار، أصبح، أضحی، أمسی، ضلّ، بات، لیس، مادام، مازال، مابرح، مانفکّ و مافتئ.
معنای افعال ناقصه:
1- «کان - یکون»: معنایش ثبوت خبر برای اسم، در زمان فعل است.
مثال قرآنی 1: «وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا».
مثال قرآنی 2: «وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا»؛ که دلالت بر استمرار دارد.
2- «صار - یصیر»: معنایش تحول اسم به مضمون خبر است؛ مثال: «و صارت الأعمالُ قلائدَ فی الأعناق».
3 و 4 و 5- «أصبح - یصبح»، «أضحی - یضحی» و «أمسی - یمسی»: معنایشان اتصاف اسم به معنای خبر، در زمانی که مفاد هریک است (صبح، ظهر یا عصر) می¬باشد.
مثال: «ستکون فتنٌ یصبح الرّجل فیها مومناً و یمسی کافراً إلّا من أحیاه الله بالعلم».
نواسخ (افعال ناقصه)
معنای افعال ناقصه:
6 و 7- «ظلّ - یظلّ» و «بات - یبیت»: به معنای اتصاف اسمشان به معنای خبرشان در طول روز (در ظلّ) و در طول شب (در بات) است.
مثال: «وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا».
8- «لیس»: معنایش نفی خبر از اسم:
در زمان حال است: «... و لیس شیئ مثل عفو ربّی».
و گاهی بصورت مطلق (همه زمان¬ها) است: «وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ».
9- «دام»: شرط ناقصه بودنش، دخول «ما» مصدریه زمانیه بر آن است و معنایش، توقیت فعل، به مدت دوام حصول خبر برای اسم می¬باشد؛ بنابراین، باید جمله¬ای قبلش ذکر شده باشد.
مثال: «وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا».
10 تا 13- «زال - یزال»، «برح - یبرح»، «انفکّ - ینفکّ» و «فتئ - یفتؤ»: شرط ناقصه بودنشان، دخول ادات نفی بر آنها و معنایشان، استمرار خبر برای اسم می¬باشد.
مثال 1: «لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّىٰ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَىٰ».
مثال 2: «قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ»؛ که حرف نفی آن، مقدّر است (لا تفتؤ).
نواسخ (افعال ناقصه)
اصول در افعال ناقصه:
1- اصل تقدم اسم بر خبر؛ اما گاهی خبر بر اسم مقدم می¬شود به صورت:
الف- وجوبی: همان موارد وجوب تقدیم خبر بر مبتدا است که قبلا ذکر شد؛ مثلا اگر اسم، مضاف به ضمیری باشد که به خبر بر می¬گردد، واجب است خبر، مقدم شود: «کان فی الدّار صاحبها».
ب- جوازی: هرجا تقدیم خبر یا اسم، واجب نباشد؛ تقدیم خبر، جایز است:
مثال 1: «وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ».
مثال 2: «لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ».
2- اصل عدم تقدم خبر بر فعل ناقصه؛ اما گاهی خبر، بر فعل مقدم می¬شود (مگر در «لیس» و افعال ناقصه¬ای که ادات نفی یا مصدریه بر آنها داخل شده) به صورت:
الف- وجوبی: مثل خبر صدارت طلب: «فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ».
ب- جوازی: هرجا تقدیم واجب نباشد، جایز است؛ مثل: «اعرف الحقّ لمن عرفه لک رفیعاً کان أو وضیعاً».
نکته: تقدیم معمول خبر نیز بر فعل ناقصه جایز است؛ مثل: «وَ أَنفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ».
نواسخ (افعال ناقصه)
تنبیهات:
• اول: احکام اختصاصی «کان»:
1- جواز حذف نون مضارع مجزوم آن، با شروط زیر:
الف- مجزوم به سکون باشد: «قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ».
ب- حرف ساکنی بعدش نباشد؛ بخلاف: «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ ...».
ج- ضمیر متصل منصوبی بعدش نباشد؛ بخلاف: «إن یکنه فلن تسلط علیه و ...».
2- می¬تواند بصورت زائده بیاید (بیشتر بعد از «ما» تعجبیه) و در این صورت، اسم و خبر ندارد: «السّلام علیک ما کان أمحاک للذّنوب ...».
3- جواز حذف کان و اسمش و بقاء خبرش (بیشتر بعد از «إن» و «لو» شرطیه)؛ مثال: لا یأمن الدّهر ذو بغی و لو ملکا (أی: ولو کان ذو البغی ملکا).
• دوم: جایز است دخول باء بر سر خبر «لیس» و گاهی بر سر خبر «کان»؛ به شرطی که «کان»، بعد از نفی یا نهی آمده باشد.
مثال 1: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ».
مثال 2: و إن مدّت الأیدی إلی الزّاد لم أکن – بأعجلهم إذ أجشع القوم أعجل
• سوم: ...
• چهارم: ...
نواسخ (افعال ناقصه)
تنبیهات:
• سوم: افعال ناقصه، غیر از «لیس»، «ما فتئ» و «ما زال»، گاهی بصورت تامه استعمال می¬شوند که در این صورت، از خبر بی¬نیاز شده و برای افاده معنی، اکتفاء به مرفوعشان، بعنوان فاعل کرده و معنای آنها عوض می¬شود (مثلا «کان» به معنای «حصل» استعمال می¬شود و...).
مثال¬های قرآنی:
«وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيْسَرَةٍ» البقره / 280
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ» الروم / 17
«خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ» هود / 107
«إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» الشوری / 53
• چهارم: تقسیم¬بندی افعال ناقصه:
1- متصرف تام: «کان»، «أصبح»، «أضحی»، «أمسی»، «ظلّ»، «بات» و «صار».
2- متصرف ناقص (فقط ماضی، مضارع و اسم فاعل دارند): «مازال»، «ماانفکّ»، «مابرح» و «ما فتئ».
3- غیر متصرف (فقط ماضی): «مادام» و «لیس».
نواسخ (افعال مقاربه)
تعریف و عمل:
افعال مقاربه، افعالی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده و مبتدا را به عنوان اسمشان، مرفوع و خبر را به عنوان خبرشان، منصوب می¬کنند؛ مثال قرآنی: «يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ».
اقسام:
1- دلالت بر قرب وقوع خبر برای اسم دارند: کادَ، کَرَبَ و أَوشَکَ.
مثال قرآنی: «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ».
2- دلالت بر امید وقوع خبر برای اسم دارند: عَسی، حَری و إِخلَولَقَ.
مثال قرآنی: «عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ».
3- دلالت بر شروع خبر برای اسم دارند: شَرَعَ، أَنشَأَ، عَلِقَ، طَفِقَ، أَخَذَ، هَبَّ، بَدَأَ، جَعَلَ، قَامَ و اِنبَرَی.
مثال قرآنی: «وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ».
احکام:
1- تمام افعال مقاربه جامد هستند و فقط صیغه¬های ماضی را دارند؛ مگر «أوشک»، «کاد»، «طفق» و «جعل».
2- ...
3- ...
نواسخ (افعال مقاربه)
احکام:
1- تمام افعال مقاربه جامد هستند و فقط صیغه¬های ماضی را دارند؛ مگر «أوشک»، «کاد»، «طفق» و «جعل».
2- خبر این افعال، غالبا جمله فعلیه¬ای است که فعلش مضارع بوده و فاعلش ضمیری است که به اسم بر می¬گردد؛ مثال برای موارد غیر غالب: «کاد زیدٌ أن یضرب أبوه».
3- اقتران «أن» مصدریه به خبر افعال مقاربه:
الف- واجب الإقتران: «حری» و «إخلولق»؛ مثال: إخلولقت السّماء أن تمطر.
ب- ممنوع الإقتران: تمام افعال شروع؛ مثال: «وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ».
ج- جائز الإقتران: افعال قرب + «عسی».
نکته: غالب در خبرِ «عسی» و «أوشک»، اقران به «أن» و در «کاد» و «کرب»، تجرد از «أن» است؛ مثال¬ها: «عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ» و «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ»
عسی الکرب الذی أمسیت فیه – یکون وراءه فرجٌ قریب
تنبیه:
گاهی «عسی»، «أوشک» و «إخلولق»، تامّه استعمال می¬شوند و فاعل آنها، مصدر مؤوّل حاصل از «أن» و فعل مضارع است؛ مثال¬ها:
«وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ».
«فَإِنَّ النَّاسَ يُوشِكُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ».
نواسخ (حروف شبیه به لیس)
تعریف، عمل و ادات:
حروفی هستند که در معنی و عمل، شبیه به لیس هستند؛ اسم را رفع و خبر را نصب می¬دهند و عبارتند از: ما، لا، لات و إن. مثال: ما زیدٌ قائماً.
شرایط عمل کردن «ما»:
1- عدم تقدّم خبر بر اسم.
2- عدم تقدّم معمول خبر بر اسم، مگر اینکه ظرف یا جار و مجرور باشد.
3- بعدش «إن» زائده نیاید.
4- نفی خبر، توسط «إلّا» از بین نرود.
مثال عمل کردن: «مَا هَٰذَا بَشَرًاً».
مثال عمل نکردن: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ».
نکته:
در بسیاری از موارد، باء زائده بر سر خبر «ما» شبیه به لیس داخل می¬شود: «وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ».
شرایط عمل کردن «لا»:
همان شروطی که در «ما» ذکر شد؛ علاوه بر اینکه، اسم و خبرش باید نکره باشند؛ مثال:
تعزّ فلا شیئٌ علی الأرض باقیاً – و لا وزرٌ ممّا قضی الله واقیاً
نواسخ (حروف شبیه به لیس)
شرایط عمل کردن «لات»:
شرایطی که برای عمل کردن «ما» و «لا» ذکر شد، درمورد «لات» نیز وجود دارد؛ علاوه بر اینکه، اسم و خبرش باید از اسماء زمان باشد.
نکته: بیشتر اوقات، یکی از معمول¬های «لات»، که غالبا اسمش باشد، محذوف است: «وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ» (أی: لات حین حینَ مناص).
شرایط عمل کردن «إن»:
همان شرایطی است که برای «ما» ذکر شد؛ مثال:
إن المرء میتاً بانقضاء حیاته – و لکن بأن یبغی علیه فیخذلا
نکته: غالبا خبر «إن»، مقترن به «إلا» بوده و لذا عمل نمی¬کند؛ مثال:
«إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» و «إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ».
نواسخ (حروف مشبهه بالفعل)
تعریف و عمل:
حروفی هستند که بر جمله اسمیه داخل شده و مبتدا را به عنوان اسم نصب و خبر را به عنوان خبر، رفع می¬دهند؛ مثال: إنّ علیاً أمیرُالمومنین.
ادات و معنی:
این حروف، عبارتند از: إنَّ، أنَّ، کأنَّ، لکنَّ، لعلَّ و لیتَ.
• معنای «إنَّ» و «أنَّ»: تاکید وقوع خبر برای اسم است؛ مثل: «قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ».
• معنای کأنَّ: ...
نواسخ (حروف مشبهه بالفعل)
معنای حروف مشبهه بالفعل:
• معنای «کأنّ»َ: تشبیه اسم به خبر است؛ مثال: «الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ».
• معنای «لکنّ»: استدراک است؛ مثال: «لیس الخیر أن یکثر مالک و ولدک و لکنَّ الخیر أن یکثر علمک...».
• معنای «لعلّ»: امید داشتن به وقوع مضمون خبر برای اسم و گاهی به معنای اشفاق است.
مثال: «كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» و «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ».
• معنای «لیتَ»: تمنّی (آرزوی محال) وقوع خبر برای اسم است.
مثال: «يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا».
اصول در حروف مشبهه بالفعل:
اصل اول: موخر شدن خبر از اسم است.
• جواز تقدم خبر بر اسم: زمانی است که اسم معرفه و خبر، ظرف یا جار و مجرور باشد.
مثال: «إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ».
• موارد وجوب تقدیم خبر بر اسم:
1- اگر اسم، نکره و بدون مسوّغ ابتدائیت باشد: «إِنَّ لَدَيْنَا أَنْكَالاً وَجَحِيمًاً» و «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا».
2- لام ابتدائیت بر سر اسم درآمده باشد: «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَىٰ» و «إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَىٰ».
3- اسم مشتمل بر ضمیری باشد که به خبر بر می¬گردد: إنّ فی الدّار صاحبها.
نواسخ (حروف مشبهه بالفعل)
اصول در حروف مشبهه بالفعل:
اصل دوم: عدم تخفیف.
اما گاهی مخفّف می¬شوند؛ مگر «لعلّ» (و «لیتَ» که اصلا تشدید ندارد) و احکام خاص خود را دارند:
• «إن»: غالبا مهمل شده و اختصاصش به اسم و خبر از بین می¬رود؛ همچنین برای مشتبه نشدن با «إن» نافیه، لام فارقه بر سر خبرش داخل می¬شود.
مثال¬ها: «وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» و «وَ إِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ».
• «أن» و «کأن»: عمل می¬کنند و غالبا اسمشان، ضمیر شأن مقدر و خبرشان جمله مابعد است.
مثال¬ها: «وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» و «كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا».
• «لکن»: وجوبا مهمل شده و فقط بر جمله داخل می¬شود و غالبا همراه با «واو» می¬آید.
مثال: «وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰكِن كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ».
اصل سوم: ذکر خبر است؛ اما گاهی با وجود قرینه، حذف خبر، جایز است.
مثال: إنّ محلّاً و إنّ مرتحلاً – و إنّ فی السّفر إذ مضوا مهلاً (خبر مقدر، «لنا» است).
تنبیهات:
تنبیه 1: جایز است بر سر خبر «إنَّ»، لام ابتداء که مفید تاکید است، داخل شود؛ به شرطی که: خبر موخّر و مثبت بوده و ماضی نباشد؛ مثال¬ها: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ».
همچنین بر سر اسم نیز می¬تواند داخل شود؛ اگر اسم، موخر از خبر باشد؛ مثال: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً».
نواسخ (حروف مشبهه بالفعل)
تنبیهات:
تنبیه 2: اگر یاء متکلم، اسم حروف مشبهه بالفعل باشد، گاهی نون وقایه به این حروف ملحق می¬شود.
مثال 1: «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ».
مثال 2: فقال له قم یا علی فإنّنی – رضیتک من بعدی إماماً و هادیاً
تنبیه 3: گاهی بین اسم و خبر این حروف، ضمیر فصل واقع می¬شود: «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
تنبیه 4: گاهی «ما» زائده به این حروف ملحق شده و آنها را ملغی از عمل کرده و اختصاصشان به جمله اسمیه را از بین می¬برد؛ مگر «لیت» که عمل کردن یا نکردنش جایز است و اختصاصش به جمله اسمیه باقی است؛ مثال¬ها:
«قُلْ إِنَّمَا يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ» و «كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ».
این شعر به دو وجه نقل شده: قالت ألا لیتما هذا الحمامَ/الحمامُ لنا – إلی حمامتنا أو نصفه فقد
نکته: الحاق «ما»، فقط در «إنّ» و «أنّ»، باعث احداث معنای جدید که حصر باشد می¬شود (حصر مقدّم در موخّر) و در الباقی این حروف، معنای جدیدی حادث نمی¬شود.
مثال: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» و «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ».
نواسخ (حروف مشبهه بالفعل)
تنبیهات:
تنبیه 5: مکسور یا مفتوح خواندن همزه «انّ»:
• وجوب کسر:
1- اگر همراه اسم و خبرش در محل جمله باشند؛ مثلا در ابتدای کلام: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ».
2- بعد از ماده «قول»: «قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ».
• وجوب فتح: اگر همراه اسم و خبرش در جایگاه مفرد باشند:
الف- مثلا وقتی فاعل واقع شوند: «أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ».
ب- یا وقتی مبتدا واقع شوند: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً».
• جواز کسر یا فتح: در غیر موارد وجوب، هردو وجه جایز است؛ مثلا جایی که بتوان جمله یا مفرد در جایگاه «انّ» و دو معمولش قرار داد: «وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» و «مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ».
نواسخ («لا» نفی جنس)
تعریف و عمل:
حرفی است که داخل بر جمله اسمیه شده و مبتدا را به عنوان اسمش نصب و خبر را به عنوان خبرش رفع می¬دهد و به صراحت دلالت دارد بر نفی خبر از جمیع افراد جنسی که بعد از «لا» واقع شده.
مثال: «لا فقرَ أشدُّ مِن الجهل».
نواسخ («لا» نفی جنس)
شرایط عمل کردن «لا» نفی جنس:
1- اسم و خبرش نکره باشند.
2- تقدّم اسم بر خبر.
3- نیامدن حرف جر بر سر «لا».
نکته 1: فقدان هرکدام از این 3 شرط، باعث اهمال «لا» می¬شود.
نکته 2: دو شرط اول اگر رعایت نشوند، علاوه بر اهمال، نیاز به تکرار «لا» نیز است.
مثال: « لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنْزَفُونَ».
حالات اسم «لا» نفی جنس:
1- مضاف: لفظا منصوب است: «لا طالبَ علمٍ کسولٌ»
2- شبه مضاف: لفظا منصوب است: «لا قارئاً قرآناً مغبونٌ».
3- مفرد: مبنی بر علامت نصبش است: «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا».
تنبیه:
حذف خبر «لا» نفی جنس، با وجود قرینه، زیاد اتفاق می¬افتد: «قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ».
اما بدون قرینه، ممنوع است: «لا شرفَ أعلی من الإسلام و لا عزَّ أعزُّ من التّقوی».
حذف اسمش نادر است: «لا علیک».
نواسخ (افعال قلوب)
تعریف و عمل:
افعالی هستند که بعد از گرفتن فاعلشان، داخل بر جمله اسمیه شده و مبتدا و خبر را بنابر مفعولیت، نصب می¬دهند و دلالت دارند بر علم یا ظنّ؛ مثال: «علمتُ علیّاً إماماً».
اقسام و معانی:
معنی علم ظنّ اکثرا علم و گاهی ظنّ اکثرا ظنّ و گاهی علم
فعل وجد، ألفی، دری، تعلّم جعل، حجی، زعم، عدّ، هب علم، رأی ظنّ، حسب، خال
مثال¬های قرآنی:
«إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّينَ»
«وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ إِنَاثًا»
«فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ»
«وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ»
نواسخ (افعال قلوب)
احکام:
1- جواز الغاء: مراد، ابطال عمل، لفظاً و محلاً است و زمانی الغاء جایز است که فعل قلوب، بین یا بعد از دو مفعول خود بیاید.
• مثال الغاء: «علیٌ امامٌ علمت» و «علیٌ علمت امامٌ».
• مثال اعمال: «علیاً اماماً علمت» و «علیاً علمت اماماً».
2- وجوب تعلیق: مراد، ابطال عمل، فقط در لفظ است و زمانی واجب است که ادوات صدارت طلب، بعد از افعال قلوب قرار گیرند.
مثال¬ها:
«لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَٰؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ» و «لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَىٰ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا».
نکته: الغاء و تعلیق در «هب» و «تعلّم» جاری نمی¬شوند زیرا این دو، نه بین دو معمولشان قرار می-گیرند و نه الفاظ صدارت طلب بعدشان قرار می¬گیرد.
نواسخ (افعال قلوب)
احکام:
3- جواز حذف دو یا یکی از مفعول¬ها، با وجود دلیل:
مثال 1: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ» به تقدیر «لا یحسبن الذین یبخلون ... البخل خیر لهم».
مثال 2: «بأیّ کتابٍ أم بأیّة سنّةٍ – تری حبّهم عاراً علیّ و تحسبُ» به تقدیر «تحسب حبّهم عاراً».
4- جواز جانشینی «أن» و «أنّ» و صله آنها، به جای دو مفعول افعال قلوب:
مثال 1: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى».
مثال 2: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ».
تنبیهات:
1- همه افعال قلوب، غیر از «تعلّم» و «هب»، متصرف تامّ هستند و همه مشتقات آنها، مثل اصل¬شان عمل می¬کند: «وَمَا نَرَىٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ».
2- در افعال قلوب غیر از «تعلّم» و «هب»، جایز است فاعل و مفعول اولشان، ضمیر متصل بوده و صاحبشان یکی باشد: «علمتُنی فانیاً» و «ظننتَکَ باقیاً».
نکته: در باقی افعال، این کار جایز نیست، بلکه نیاز به یک کلمه «نفس» است: «إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي».
3- افعال تصییر: برسر مبتدا و خبر داخل شده و عملشان مثل افعال قلوب است و عبارتند از: جعل، ردَّ، تَرَک، اتّخذ، صیّر، وَهَبَ، تَخِذَ و أصار.
مثال: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً» و «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا».
تعدّی و لزوم
تقسیم بندی افعال از لحاظ تعدّی و لزوم:
1- لازم: «ذهب».
2- متعدّی:
الف- یک مفعولی: «وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ».
ب- دو مفعولی:
ب-1- ناسخ (افعال قلوب و تصییر).
ب-2- غیر ناسخ: مثل أعطی، منح، سأل، علّم و...: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ».
ج- سه مفعولی: مثل أری، أعلم، أنبأ، نبّأ، أخبر و...: «إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا».
3- نه لازم و نه متعدّی: مثل افعال ناقصه و قرب.
4- گاهی لازم و گاهی متعدّی: مثل «شکر»: «وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ».
تعلیق در غیر افعال قلوب:
گذشت که «تعلیق» از خصائص افعال قلوب است؛ اما گفته شده که برخی افعال دیگر نیز در این خصوصیت مشترک هستند با افعال قلوب؛ مثل: «فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَىٰ طَعَاماً».
منصوبات
دو قسم کلی منصوبات:
1- منصوبات فعلیه: فعل مضارع مقرون به نواصب (أن، لن، کی و إذن) مثل جمله «إذن أکرمک» در جواب «آتیک».
2- منصوبات اسمیه: مفاعیل خمسه، حال، تمییز، منادی، مستثنی و بعض معمولات نواسخ.
مفعول به:
1- تعریف و عامل:
تعریف: آنچه فعل فاعل بر آن واقع می¬شود:
«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا».
مفعول به منصوب است و عامل نصبش، فعل یا شبه فعل است:
«إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ».
«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ».
منصوبات (مفعول به)
اشکال مفعول به:
1- اسم ظاهر صریح: «ضرب علیٌ عمراً».
2- اسم ظاهر مؤوّل: «أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ».
3- ضمیر: « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ».
4- جمله: «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ».
5- جار و مجرور: در افعالی است که با حرف جر متعدّی می¬شوند و مجرور «مفعول با واسطه» نام دارد: «فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ».
اصول مفعول به:
اصل اول: تاخر مفعول از فاعل؛ اما گاهی مفعول بر فاعل مقدم می¬شود:
1- وجوباً: که در سه موضع است:
أ- مفعول به، ضمیر متصل و فاعل اسم ظاهر باشد:
«فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ».
ب- ضمیری که به فاعل متصل است، مرجعش مفعول به باشد:
«وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ».
ج- فاعل محصور فیه به «إلّا» یا «إنّما» باشد:
«وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» و «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ».
2- جوازاً: اگر از موارد وجوبی نباشد و قرینه¬ای برای تشخیص باشد، تقدیم جایز است:
«وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ».
منصوبات (مفعول به)
اصول مفعول به:
اصل دوم: تأخّر مفعول از عاملش؛ اما گاهی مقدم می¬شود:
1- وجوبی؛ مثل مواضع زیر:
أ- مفعول به، صدارت طلب باشد: «فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ».
ب- مفعول برای جواب «أمّا» شرطیه باشد و بین «أمّا» و جوابش چیزی غیر از این مفعول، فاصله نشده باشد: «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ».
2- جوازی؛ هرجایی که وجوبی نباشد و قرینه وجود داشته باشد؛ مثال: «فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ».
اصل سوم: ذکر مفعول به است؛ اما گاهی با وجود قرینه، حذفش جایز است: «يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ» یعنی «یغفر الذنوبَ لمن یشاء».
اصل چهارم: اصل این است که عامل مفعول به، ذکر شود؛ ولی گاهی حذف می¬شود:
1- جوازی: جایی که قرینه باشد و بیشتر، در جواب استفهام است: «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» یعنی «ینفقون العفوَ».
2- وجوبی؛ که دو نوع است:
أ- سماعی؛ مثل ضرب¬المثل و شبه آن:
مثال 1: «الکلابَ علی البقر» یعنی «أرسل الکلابَ علی البقر».
مثال 2: «انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ» یعنی «انتهوا و ائتوا خیراً لکم».
ب- قیاسی: در ابواب اختصاص، تحذیر، إغراء و اشتغال.
منصوبات (مفعول به)
باب اختصاص:
• تعریف و اعراب:
اختصاص یعنی تخصیص یک حکم مذکور برای ضمیر حاضر، به یک اسم ظاهر معرفه که بعد آن ضمیر می¬آید و این اسم، بنابر مفعولیت، منصوب است توسط عاملی که وجوبا محذوف است:
«إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیتِ و یطهّرکم تطهیرا» یعنی «أخصّ اهل البیت».
• اشکال اسم مختص:
اسم مختص، اشکال مختلفی دارد؛ برخی از آنها عبارتند از:
1- معرفه به «ال» یا مضاف به اسم محلی به «ال»؛ مثال: «نحن المسلمین ننصر المظلوم» و «نحن أبناء الاسلام ننصر المظلوم».
2- علم یا مضاف به علم: «أنا علیاً أنصر المظلوم» و «أنا ابن أبی طالب أنصر المظلوم».
باب إغراء:
• تعریف و اعراب:
إغراء یعنی آگاه کردن مخاطب نسبت به یک امر محبوب، تا آن را انجام دهد و این امر محبوب، بنابر مفعولیت منصوب است توسط عاملی که وجوبا محذوف می¬باشد؛ مثال: «الفرائضَ الفرائضَ أدّوها إلی الله تؤدّکم إلی الجنّة» یعنی «الزموا الفرائضَ».
• اشکال اسم مغری به:
1- مکرر: الصلاة الصلاة.
2- معطوف: الصلاة و الصوم.
3- غیر مکرر و معطوف: الصلاة.
Quiz & Certificats

À propos de ce cours
در این دوره آموزشی، استاد محمدرضا شفیعی قواعد و نکات مربوط به نحو زبان عربی را بر اساس کتاب بدایة النحو با بیانی ساده تدریس نموده اند. کتاب بدایة النحو یکی از مهم ترین منابع آموزش دستور زبان عربی است که در مدارس دینی و حوزه های علمیه تدریس می گردد. این اثر ارزشمند از حجت الاسلام غلامعلی صفایی بوشهری است که به دلیل بیان زیبا و روان از محبوبیت بالایی در میان منابع آموزش نحو برخوردار است.
سرفصل های دوره
- شناخت کلمه و انواع آن
- جمله و اقسام آن
- معرب و مبنی، معرفه و نکره
- ضمیر و اقسام آن
- ضمایر متصل و منفصل
- مرجع ضمیر و مطابقت ضمیر و مرجع
- اسم اشاره و اقسام آن
- موصولات و شرایط جمله صله
- مضاف به معرفه و معرفه به «أل»
- تقسیمات فعل
- اقسام غیر منصرف
- اشکال اعراب
- الفاظ نائب فاعل و احکام آن
مزایای دوره
- فایل ویدیویی جلسات برای یادگیری مطالب کتاب
- جزوه نکات آموزشی هر جلسه به صورت پی دی اف جهت مرور سریع مطالب
- فایل تمرین و نمونه سوال برای هر قسمت جهت یادگیری موثر و ارزیابی میزان یادگیری
مخاطبین دوره
- طلاب علوم دینی: این کتاب به عنوان یکی از منابع اصلی برای آموزش نحو در حوزههای علمیه تدریس میشود.
- علاقهمندان به زبان عربی: افرادی که به زبان عربی علاقهمند هستند و میخواهند به صورت جدی به مطالعه آن بپردازند، میتوانند از این دوره استفاده کنند.
- مدرسین زبان عربی: مدرسین زبان عربی میتوانند از این دوره به عنوان مرجعی برای تدریس نحو استفاده کنند.
FAQ
Commentaires (2)

با سلام و عرض ادب
روش تدریس ایشان بسیار بسیار عالی است انشاالله در پناه حضرت ، سلام و خرم باشند.
سلام علیکم
خیلی عالیه تدریس میکنن
پیشنهاد میکنم دروس دیگر هم از ایشون را درسایت بگذارید هم ادبیات و هم اصول وفقه
خدا حفظشون کنه
درپناه اعلیحضرت ولیعصر عجل الله فرجه باشند
سلام علیکم و رحمت الله
درس اصول فقه از ایشان در مدرسه امام صادق علیه السلام موجود است.
موفق و پیروز باشید