گزیده درس دوصد و چهل و نُه
بحث همچنان راجع به حدیث پانزدهم است که در دو درس قبلی قسمتهایی از آن ترجمه و تبیین گردید. گفت شد که این نص در ارتباط با وصیت امام کاظم (ع) است که آن را به صورت مفصل همراه با شهود متعدد نوشته و تمام امور را به امام رضا (ع) واگذار کرد. در عین حال تاکید نمود که هیچ کسی حق ندارد این وصیت مرا باز کند و یا سلاطین و کسانی دیگر در آن تصرف نمایند و چنانچه کسی چنین کاری کنند، لعنت خدا، ملائکه، انبیاء و مومنان بر چنین شخصی خواهدبود. گفته شد که بعد از شهادت امام کاظم (ع) یکی از ورثه به نام عباس با امام رضا (ع) به نزاع برخواست و حضرت را به دادگاه کشانید و در این دادگاه عباس رسوا شد و مابقی ورثه از امام (ع) دفاع کردند. عباس در این دادگاه از قاضی خواست ورقی را باز کند؛ ولی قاضی حاضر نشد سپس خود عباس باز کرد و محتوایی که در آن وجود داشت کاملاً به نفع امام رضا (ع) بود. استاد در ادامه، درس را از این قسمت آغاز میکند: «وَ كَانَ فِي الْوَصِيَّةِ الَّتِي فَضَّ الْعَبَّاسُ تَحْتَ الْخَاتَمِ هَؤُلَاءِ الشُّهُودُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ صَالِحٍ وَ سَعِيدُ بْنُ و ...». وقتی عباس مهر آن وصيتنامه برگرفت نام اين شاهدان در زيرش نوشته بود: ابراهيم بن محمد، اسحاق بن جعفر، جعفر بن صالح، سعيد بن عمران. سپس امام هشتم (ع) به عباس رو كرد و فرمود: برادرم! من ميدانم كه شما بدهكاري داريد و همین بدهکاری شما را به اين كار واداشته است. آنگاه امام (ع) به سعيد بن عمران فرمود: برو و هر چه بدهكارى دارند تعيين كن و از طرف آنها از مال من بپرداز. به هر صورت عباس سخنان امام را نپذیرفت و در آخر گفت: من زبان تو را خوب ميشناسم، براى بيل تو نزد ما گِلى نيست (يعنى حناى تو نزد ما رنگى ندارد) و با اين سخن از يكديگر جدا شدند.
کلیدواژه: کتاب حجت، باب «الإشارة و النص على أبيالحسن الرضا (ع)» (روایت 15).