گزیده درس دوصد و هفتاد و دو
استاد در این درس ابتدا روایت هشتم باب «ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل في أمر الإمامة» را بررسی میکند. این روایت را محمد بن فلان واقفى نقل کرده و به روش امام کاظم (ع) در امور تبلیغ دینی اختصاص دارد. محمد بن فلان واقفى میگويد: من عموزادهای به نام حسن بن عبدالله داشتم و او مردِ زاهد، عابد و متقی بود به گونهای که سلطان هم از وی حساب میبُرد. در مواردی در برابر سلطان سخنان درشت مىزد و او را نصیحت مىكرد و سلطان هم او را تحمل مینمود. روزى امام کاظم (ع) وارد مسجد شد و حسن بن عبدالله هم در آن مسجد بود و همین که چشم امام به او افتاد، او را نزد خود فراخواند. امام (ع) به وی گفت: من روش تبلیغ تو را دوست دارم؛ امّا یک کاستی در شما وجود دارد كه معرفت ندارى و بايد بدنبال معرفت باشى. حسن بن عبدالله عرض کرد قربانت شوم، معرفت چيست؟ فرمود: دين را از فقهای مدینه بفهم و حديث یاد بگیر، سپس آنها را به من عرضه كن. وی رفت و یک سلسله مطالب و احاديثى از فقها و محدثان مدینه یاد گرفت و بعد آن را خدمت امام كاظم (ع) عرضه کرد و امام (ع) تمام آن مطالب و احادیث را مردود دانست. امام (ع) باردیگر به او دستور داد تا بار دیگر برود معرفت ياد بگيرد. روزی حسن بن عبدالله، امام (ع) را در مسیر مرزعهای ملاقات نمود و عرض كرد، قربانت شوم؛ من در برابر خدا دامن شما را مىگيرم، مرا به معرفت راهنمائى كنید. امام کاظم (ع) او را از مقام اميرالمؤمنين (ع) و آنچه بعد از رحلت پیامبر اسلام به وقوع پیوسته بود، آگاه کرد و توطئهها و نیرنگهای مخالفان و دشمنان امام علی (ع) را فاش نمود و بعد از امامت اميرالمؤمنين (ع) بر حق بودن امامت امام حسن، امام حسين و ... تاکید نمود تا اینکه نوبت به امامت خودش رسيد، سکوت کرد. بعد از اینکه امام (ع) با اصرار حسن بن عبدالله مواجه گشت، آنگاه بود که حضرت خودش را امام برحق معرفی کرد. حدیث نهم در مورد اثبات امامت امام جواد (ع) نزد قاضی سامراء است. این حدیث را محمد بن ابى العلاء نقل میکند و نسبت به سایر احادیث این باب، کوتاهتر است.
کلیدواژه: کتاب حجت، باب «ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل في أمر الإمامة» (روایات 8 ـ 9).