گزیده درس سیصد و هفتاد و یک
بحث در روایات باب «مَولد أبی الحسن موسی بن جعفر (ع)» است. در درس گذشته بررسی روایت چهارم به پایان نرسید و استاد درس را از این عبارت شروع میکند: «وَ اللَّهِ لَقَدْ أَعْطَاكَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ قَسَمَ عَلَيْكَ مِنْ نِعَمِهِ و ...». در این روایت به چگونگی سفر مرد نصرانی و تا رسیدنش خدمت امام کاظم (ع) به صورت دقیق و مفصل بیان شده است. بعد از اینکه آن مرد نصرانی با امام (ع) ملاقات میکند، سئوالات و پرسشهایی راجع به قرآن مطرح مینماید و از جمله از امام کاظم (ع) میخواهد که حقایق و بواطن قرآن را برایش بیان کند. امام (ع) پس از اینکه حقایق قرآن را برای ایشان بیان میدارد، مرد نصرانى گفت: من هم به خداوند ایمان آوردم و گواهى میدهم كه شايسته پرستش جز خداى يگانه بىشريك نيست و او يكتا و مورد نياز مخلوق است. او نه چنان است كه نصارى وصفش كنند (كه مسيح را پسر يا شريك يا متحد با او میدانند) و نه چنان است كه يهود معرفياش مینمايند (كه جسمش دانند و عزيز را پسرش خوانند) و هيچ گونه شركى نسبت به او راه ندارد و گواهى میدهم كه محمد بنده و فرستاده اوست كه او را به حق فرستاده است و او حق را براى اهلش آشكار ساخت و اهل باطل در كورى و گمراهى بماندند. او فرستاده خدا بود به سوى تمام مردم از سرخ پوست و سياه پوست و همه نسبت به او يكسان بودند. گروهى بينا شدند و هدايت يافتند و اهل باطل در كورى ماندند و آنچه ادعا مىكردند از دست دادند. گواهى میدهم كه ولى و جانشين او حكمت وي را بيان كرد و پيامبران پيش از او به حكمت كامل و رسا گويا بودند و در فرمانبرى خدا تشريك مساعى كردند و از باطل و اهل باطل و پليدى و اهل پليدى دورى گزيدند و گمراهى را كنار گذاشتند و خدا هم ايشان را به فرمانبردارى خود يارى كرد و از گناه بازشان داشت. آن مرد نصرانی بعد از اینکه او مسلمان میشود، از قبيله بنى فهر زن میگیرد و امام كاظم (ع) از صدقه على بن ابىطالب پنجاه دينار مهرش را میدهد و برایش منزل و خدمتکار میگیرد و در آنجا ساکن میشود و بعد از بردن امام كاظم (ع) از مدينه به بغداد و زندانی شدنش در آنجا، به مدت 28 روز زنده میماند.
کافی: کتاب حجت، باب «مَولد أبی الحسن موسی بن جعفر (ع)» (روایت 4).