گزیده درس دوصد و شصت و شش
در درس قبلی استاد وارد باب «ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل في أمر الإمامة» شد و بخشی از حدیث اوّل را که راجع به چگونگی برخورد و احتجاج امام علی (ع) با مخالفاناش بود، بررسی گردید. این حدیث از امام صادق (ع) نقل شده است و در این روایت، سخن از احتجاج و ادله امام علی (ع) در برابر مخالفان به میان آمده است. طلحه و زبیر، شخصی به نام «خداش» که از طايفه عبدالقيس بود نزد اميرالمؤمنين (ع) فرستادند و به او گفتند: ما تو را به سوى مردى ميفرستيم كه او و خانداناش را از قدیم به جادوگرى و غيبگویى ميشناسيم و در ميان مجموعه ما، تو از خود ما بيشتر مورد اعتماد هستی و برو با او مباحثه و مخاصمه كن تا حقيقت امر بر تو روشن شود. استاد درس را از این عبارت شروع میکند: «ثُمَّ قَدْ رَأَيْتَ أَفْعَالَنَا فِيكَ وَ قُدْرَتَنَا عَلَى النَّأْيِ عَنْكَ وَ سَعَةَ الْبِلَادِ دُونَكَ و ...» طلحه و زبیر آن مرد را نزد امیرالمؤمنین (ع) فرستاد، یکسری سفارش هم کرد که از خوردن و نوشيدن پرهیز کن و به عسل و روغن دست نزن و با او در خلوت بحث نکن و وقتی چشمات به او افتاد آيه سخره را بخوان و هرگاه در حضورش نشستى، تمام نگاهت را متوجه او نكن و با او انس نگير و ... وقتی خداش نزد امام (ع) آمد، آنچه را طلحه و زبیر به او دستور داده بودند بهكار بست. بعد از اینکه امام (ع) آیه سخره را هفتاد بر خداش تکرار کرد و فرمود: آن دو نفر به تو چه گفتند؟ آنگاه خداش سخنان طلحه و زبیر را نقل كرد. امام على (ع) ادامه داد به آنها بگو: سخن خودتان براى استدلال عليه خودتان كفایت میکند و خدا گروه ستمكاران را هدايت نميكند. شما گمان ميكنيد كه برادر دينى و پسر عموى نسبى من هستيد، گرچند من نسب را منكر نيستم؛ ولی نسبت غيرنسبى كه خدا به وسيله اسلام پیوند داده بود قطع شده است. امّا اینکه میگویید برادر دينى من هستيد، اگر راست میگویيد، شما با كارهایى كه نسبت به برادر دينى خود انجام دادید، با كتاب خدا مخالفت نموده و نافرماني كرديد و ...
کلیدواژه: کتاب حجت، باب «ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل في أمر الإمامة» (روایت 1).