گزیده درس دوصد و شصت و هفت
بحث در روایات باب «ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل في أمر الإمامة» است و روایت اوّل این باب مربوط به پیام طلحه و زبیر توسط شخصی به نام خداش بود که براساس باطلگرایی و دنیاگرایی خودشان، اشکالاتی را بر حضرت امیرالمؤمنین (ع) داشتند. امام (ع) به اشکالات خداش جواب داد و در درس قبلی مطلب به اینجا رسید که به خداش گفت که جوابها را به طلحه و زبیر برساند و در ادامه فرمود: «اللَّهُمَّ أَقْعِصِ الزُّبَيْرَ بِشَرِّ قِتْلَةٍ وَ اسْفِكْ دَمَهُ عَلَى ضَلَالَةٍ وَ عَرِّفْ طَلْحَةَ الْمَذَلَّةَ وَ ادَّخِرْ لَهُمَا فِي الْآخِرَةِ شَرّاً مِنْ ذَلِكَ إِنْ كَانَا ظَلَمَانِي وَ افْتَرَيَا عَلَيَّ وَ كَتَمَا شَهَادَتَهُمَا و ...» بار خدايا، اگر طلحه و زبير نسبت به من ستم كردهاند و افترا بستهاند و شهادت خود را نسبت به آنچه از پيامبر (ص) درباره من شنيدند، مخفی كردند و نسبت به من از تو و پيامبرت نافرمانى كردند، زبير را به بدترين وضعى بكش و خونش را در گمراهياش بريز و طلحه را خوار گردان و در آخرت بدتر از اين را براى آنها ذخيره كن. سپس امام (ع) به خداش گفت: آمین بگو. خداش گفت: آمین. آنگاه خداش با خودش ميگفت: به خدا من هرگز صاحب ريشى نديدم كه خطايش از تو روشنتر باشد، حامل پيام و دليلى باشد كه برخی، بعض ديگرش را نقض كند و خدا جاى درستى براى آن نگذاشته باشد، من به سوى خدا مىگرايم و از آن دو نفر بيزارم. خداش پیام امام (ع) را به طلحه و زبیر رساند و خودش سریع برگشت و در لشکر آن حضرت قرار گرفت و در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین شهید شد. حدیث دوّم راجع به تأثیر ماجرای حکمیت بر مواضع سپاه امام علی (ع) است که این روایت را رافع بن سلمه نقل میکند. ایشان میگويد: در روز جنگ نهروان همراه امام على (ع) بودم. موقعی كه امام نشسته بود، مردی سوار بر اسب از راه رسید و گفت: السلام عليك يا على! امام (ع) فرمود: عليك السلام. در ادامه فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چرا با عنوان اميرالمؤمنين بر من سلام نكردى؟ آن مرد گفت: اكنون علت آن را به تو ميگويم: تو در جنگ صفين بر حق بودى؛ ولى همین که حکمیت را پذيرفتى از تو بيزارى جستم و تو را مشرك دانستم. اكنون نميدانم از چه کسی پيروى كنم؟ به خدا اگر هدايت تو را از گمراهيات بشناسم براى من از تمام دنيا بهتر است و ...
کلیدواژه: کتاب حجت، باب «ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل في أمر الإمامة» (روایات 1 ـ 2).