گزیده درس سیصد و هفتاد و شش
استاد درس را با ترجمه و تبیین حدیث ششم باب «مَولِدِ أَبِي الحَسَن الرِّضَا (ع)» آغاز میکند که پنج حدیث آن در دروس گذشته مورد بررسی قرار گرفت. موضوع حدیث ششم را سیره امام رضا (ع) در رفع حوائج دنیوی تشکیل میدهد. ابراهيم بن موسى میگويد: راجع به طلبى كه از امام رضا (ع) داشتم، اصرار و پافشارى ميكردم و آن حضرت مرا وعده ميداد؛ تا اینکه روزی به استقبال والى مدينه ميرفت، من نیز همراهش بودم، نزديك قصر فلان رسيد و در سايه درختان فرود آمد و من هم آمدم و شخص سومى با ما نبود. عرض كردم قربانت شوم، عيد نزديك است و به خدا كه من درهم و غير درهمى ندارم، حضرت با تازيانهاش به سختى زمين را خراش داد، سپس دست بُرد و شمش طلایی از آنجا برداشت و فرمود اين را بهره خود ساز و آنچه ديدى مخفی نگهدار. حدیث هفتم در مورد شروط امام رضا (ع) برای پذیرفتن ولایتعهدی مأمون است. ياسر خادم و ريان بن صلت میگويند: وقتی خليفه معزول (امين پسر هارون) درگذشت و امر خلافت براى مأمون قطعی شد، نامهاى به امام رضا (ع) نوشت و آن حضرت را به خراسان طلبيد. امام رضا (ع) به عللى تمسك مىفرمود و عذر ميخواست. مأمون به صورت پيوسته به آن حضرت نامه مينوشت تا آن حضرت دانست كه چارهاى ندارد و مأمون دست بردار نيست. از مدينه بيرون شد و در این زمان امام جواد (ع) فقط هفت سال داشت. مأمون برای حضرت نوشت: راه كوهستان و قم را در پيش نگير؛ بلكه از راه بصره و اهواز و فارس بيا (شايد مقصودش اين بود كه آن حضرت از راهى بيايد كه شيعيانش كمتر باشند و از ناراحتى امام آگاه نشوند) تا آنكه به مرو رسيد. مأمون به حضرت عرضه داشت كه امر خلافت را به عهده بگيرد؛ ولى امام رضا (ع) خوددارى فرمود: مأمون گفت: پس بايد ولايتعهدى را بپذيرى، امام فرمود: ميپذيرم با شروطى كه از تو ميخواهم، مأمون گفت: هر چه میخواهى بخواه، امام رضا (ع) نوشت: «من در امر ولايتعهدى وارد ميشوم، به شرط آنكه امر و نهى نكنم و فتوا و حكم ندهم و نصب و عزل ننمايم و هيچ امرى را كه پا برجاست دگرگونش نسازم و از همه اين امور مرا معاف دارى»؛ مأمون تمام آن شروط را پذيرفت ...
کافی: کتاب حجت، باب «مَولِدِ أَبِي الحَسَن الرِّضَا (ع)» (روایات 6 ـ 7).