گزیده درس سیصد و هفتاد و هفت
بحث همچنان در روایت باب «مَولِدِ أَبِي الحَسَن الرِّضَا (ع)» است و استاد درس را با ترجمه و تبیین روایت هشتم این باب آغاز میکند. محتوای این روایت را سفارش امام رضا (ع) برای جلوگیری از توطئه مامون تشکیل میدهد. ياسر خادم میگويد: وقتی مأمون از خراسان به قصد بغداد بيرون رفت و فضل ذوالرياستين هم بيرون رفت و ما نيز همراه امام رضا (ع) بيرون شديم. در يكى از منازل نامهاى براى فضل بن سهل از سوی برادرش حسن بن سهل آمد كه من از روى حساب نجوم به تحويل سال نگريستم و ديدم تو در روز چهارشنبه فلان ماه حرارت آهن و آتش ميچشى عقيده دارم كه تو در آن روز با اميرالمؤمنين و امام رضا (ع) به حمام میروى و حجامت میكنى و روى دستت خون بريزى تا نحوست آن از تو دور گردد. در اين باره به مأمون هم نامهاى نوشت و از او خواست كه از امام رضا هم اين تقاضا را بكند. مأمون به حضرت نامه نوشت و درخواست كرد، حضرت در پاسخ او نوشت: من فردا به حمام نميروم و عقيده ندارم تو و فضل هم فردا به حمام رويد، مأمون دو مرتبه به حضرت نامه نوشت، امام رضا (ع) به او نوشت: يا اميرالمؤمنين من فردا حمام نميروم؛ زيرا ديشب پيامبر (ص) را در خواب ديدم به من فرمود: اى على؛ فردا حمام نرو و من عقيده ندارم كه تو و فضل هم فردا به حمام رويد. مأمون به حضرت نوشت شما راست ميگویی و پيامبر (ص) هم راست فرموده، من فردا حمام نميروم و فضل خود بهتر داند. ياسر میگويد: وقتی خورشيد غروب كرد و شب شد، امام رضا (ع) به ما فرمود: بگوئيد: «ما از شر آنچه در اين شب فرود مىآيد به خدا پناه ميبريم». ما پيوسته اين سخن را ميگفتم تا وقتی امام رضا (ع) نماز صبح را خواند به من فرمود: برو پشتبام ببين چيزى ميشنوى؟ وقتی بر بام برآمدم، صداى گریه شنيدم و این گریه بالا گرفت و زیاد شد، ناگاه مأمون را ديدم از درى كه ميان منزل او و منزل امام رضا (ع) بود، درآمد و ميگفت: خدا تو را در باره فضل اجر دهد، او (پند شما را) نپذيرفته به حمام رفت و گروهى بر سر او ريخته و او را با شمشير كشتهاند و سه تن از آنها دستگير شدهاند كه يكى از آنها پسر خاله فضل ابن ذىالقلمين است ...
کافی: کتاب حجت، باب «مَولِدِ أَبِي الحَسَن الرِّضَا (ع)» (روایت 8).