گزیده درس بیست و سه
استاد این درس با روایت بیست و یکم آغاز میکند و این حدیث از امام باقر (ع) است. حضرت در این حدیث به این نکته اشاره میکند؛ هنگامىكه قائم ما قيام كند، خداوند، دستش را بر سر بندگان مىنهد و عقلهاى ايشان را با آن، جمع مىكند و خِرَدهايشان با او كامل مىشود: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا، وَضَعَ اللّهُ يَدَهُ عَلى رُؤُوسِ الْعِبَادِ، فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلامُهُمْ». حدیث بیست و دوم از امام صادق (ع) است که آن حضرت در آن در مورد حجت خدا بر بندگانش فرموده است: حجّت خدا بر بندگانش پيامبر است و حجّت ميان بندگان و خدا، خرد است. حدیث بیست و سوم، پايه و اساس شخصيت انسان را عقل میداند و معتقد است که هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه ميگيرند. در واقع، عقل انسان را كامل كند و راهنما و بيناكننده و كليد كار اوست. حدیث بیست و چهارم از امام صادق (ع) است و در این حدیث، عقل را دلیل مؤمن میداند، سپس استاد این جمله را بیشتر شرح میدهد. حدیث بیست و پنجم بازهم از امام صادق (ع) است که از پیامبر اسلام (ص) نقل میکند: «يَا عَلِيُّ لاَ فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ اَلْجَهْلِ وَ لاَ مَالَ أَعْوَدُ مِنَ اَلْعَقْلِ: اى على هيچ تهيدستى سختتر از نادانى و هيچ مالى سودبخشتر از عقل نيست.» حدیث بیست و ششم از امام باقر (ع) است و ایشان در این حدیث به این مسئله اشاره میکند که وقتی خدای متعال عقل را آفريد به او فرمود: جلو بيا، او جلو آمد، سپس فرمود: برگرد، او برگشت. آنگاه از قول خداوند فرمود: به عزت و جلالام مخلوقى بهتر از تو نيافريدم و قطعاً امر و نهى و همچنین پاداش و كيفرم متوجه تو است. حدیث بیست و هفتم را اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل میکند و ایشان خدمت امام عرض میكند: من نزد مردى مىروم تا باب سخن را باز میکنم او تمام مقصودم مىفهمد، سپس نزد مرد ديگری مىروم و سخنم را به صورت کامل مىگويم، او طبق گفته من جواب مىدهد و آنگاه نزد مرد سومی مىروم و سخنم را به صورت کامل توضیح میدهم؛ ولی او مقصودم را نمىفهمد و باز میگوید دوباره بگو، این چگونه است؟ امام (ع) در ادامه جواب میدهد. حدیث بیست و هشتم از امام صادق (ع) است که حضرت آن را از پيغمبر اكرم (ص) نقل میکند: وقتی مردى را پرنماز و روزه ديديد به او ننازيد و بنگريد عقلش چگونه است؟ حدیث بیست و نهم بازهم از امام صادق (ع) است و در آن، تعقل سبب رستگاری دانسته شده است.
کلیدواژه: کتاب عقل و جهل (روایات 21 ـ 29).