گزیده درس سیصد و نود
بحث در روایات باب «مَولِدِ الصّاَحِبِ (ع)» است و در درس قبلی دو روایت آن بررسی شد. استاد این درس را با ترجمه و تبیین حدیث سوم آغاز میکند که محتوای آن در مورد هدایت شدن عالم هندی به ولایت اهلبیت (ع) است. این حدیث طولانی و دارای محتوای عالی است و به ترجمه بخشهای آن اشاره میشود. ابوسعيد غانم هندى میگويد: من در يكى از شهرهاى هندوستان كه به كشمير داخله شهرت دارد، بودم. در آنجا دوستانی داشتم كه كرسىنشين دستراست سلطان بودند و در مجموع چهل مرد بودند که همگى چهار كتاب معروف «تورات، انجيل، زبور و صحف ابراهيم» را مطالعه ميكردند. من به همرای آنها در ميان مردم قضاوت ميكرديم و مسائل دينی را آموزش میدادیم و در مورد حلال و حرام میگفتیم و در این امور هم سلطان و هم سایر مردم به ما مراجعه میکردند. روزى نام «رسول خدا» را مطرح كرديم و گفتیم نام پيامبرى كه در این كتب است از وضعیت او آگاهی نداريم و لازم است در اين زمینه نیز تحقیق كنیم. همگى بر این پیشنهادم توافق كردند و مرا برای این کار مناسب دانستند و با توافق جمعی مرا در پی تحقیق فرستاد تا در جستجوى اين پیامبر باشم. لذا من از كشمير با پول هنگفتی خارج شدم و دوازده ماه طول کشید تا به نزديك كابل رسيدم. در آنجا راهگیرانی از قوم ترك راهم را گرفتند و هر چه پول داشتم بردند و جراحات سختى هم بر من وارد کردند و در نتیجه مرا به شهر كابل انتقال دادند. وقتی حاکم شهر کابل به گزارش من توجه کرد، مرا به شهر بلخ فرستاد و در آن زمان، شخصی به نام داود بن عباس بن ابىاسود حاکم بلخ بود. وقتی به بلخ رسیدم به او خبر دادند که من از هندوستان در جستجوى دين خارج شدم و زبان فارسى را آموختهام و با فقهاء و متكلمان بحث كردهام. داود بن عباس بدنبالم فرستاد و مرا در مجلس خود احضار كرد و دانشمندان را جمع کرد تا با من مباحثه كنند. من به آنها گفتم: من از شهر خود در جستجوى پيامبرى خارج شدم و نام او را در كتابها ديدهام. آنها از من پرسیدند: نام آن پیامبر چيست؟ گفتم: محمد است. گفتند: او پيامبر ماست كه تو در جستجوي او هستى، سپس شرايع او را از آنها پرسيدم، آنها مرا آگاه ساختند. ادامه داستان این هندی محقق را از رهگذر ترجمه و تبیین این حدیث توسط استاد میلانی دنبال کنید.
کافی: کتاب حجت، باب «مَولِدِ الصّاَحِبِ (ع)» (روایت 3).