گزیده درس دوصد و بیست و هشت
درس دوصد و بیست و هشت از «قال: و اثبات بقاء لا فی محلّ یستلزم الترجیح ...»، شروع شده است و تا «فهذا ما یمکن حمل کلامه علیه» ادامه دارد. بر اساس مبنای مرحوم خواجه، همانگونه که خداوند عالم را خلق کرده است، میتواند آن را نابود کند. قبلاً اشاره شد که معنای «نابود شدن»، یک معنای دقیقتر دارد؛ به این معنا که یک چیزی به نام بقاء وجود ندارد؛ بلکه وجود عالم آن به آن فعلالله است. مثلاً همانگونه که انسان »راه رفتن» را قدم به قدم انجام میدهد و همین که راه نرود، راه رفتن وجود ندارد. لذا، خدای متعال کل عالم را آن به آن وجود میدهد و چنانچه آن را وجود ندهد، آنگاه بقایی وجود ندارد تا آن را نابود کند. در اینجا برخی گفتهاند که جوهر باقی به بقایی است که آن بقاء قائم به محل نیست، در حقیقت هر گاه آن بقاء از بین برود، آن جوهر معدوم میشود. مرحوم خواجه این قول را هم محال میداند، چون این قول مستلزم دو امر، ترجیح بلامرجح و اجتماع نقیضین میشود و مرحوم علامه این دو امر را تبیین میکند. اگر گفته شود این بقاء در محل است و چنانچه اشاعره و از جمله کعبی گفته است که جواهر به خاطر بقایی که قائم به خودشان هستند، باقی میمانند. چنانچه خداوند بخواهد آنها را نابود سازد، بقاء را ایجاد نمیکند و آنگاه جواهر فانی و معدوم میشوند. مرحوم خواجه این نظر را هم باطل میداند.
کلیدواژه: معدوم شدن عالم.