گزیده درس بیست و شش
درس بیست و ششم از «المسألة الخامسة عشرة، فی انّ عدم الملکة یفتقر الی الموضوع»، شروع شده است و تا «و لا مشاحة فی ذالک لعدم فائدته»، ادامه دارد. بحث در این بود که وجود مطلق، بدون قید است که با عدم مطلق، بدون قید تقابل دارد. گاهی وجود خاص و مقیّد به موضوع مانند وجود انسان در مقابل عدم انسان است. ولی در آنچه در اصطلاح مشهورتر است، مثال علم و جهل میباشد که علم ملکه و یک خصوصیت وجودی است و جهل عدم العلم است که هر دو یک موضوعی مانند انسان میخواهد. یا مانند بینا و نابینا که ملکه و عدم هستند، یکی از خصوصیات یک موضوع خاصی مانند انسان و حیوان است. عدم مطلق در برابر وجود مطلق است و هیچ بهرهی از وجود ندارد. به عبارت دیگر، عدم مطلق، همان نبودن مطلق و وجود مطلق، همان مطلق بودن است. امّا، نوعی از عدم وجود دارد که بهرهی از وجود دارد، مانند عدم بصر یا عدم علم که اینها بهرهی از وجود دارد، برای اینکه در موضوعی مانند انسان گفته میشود. گفته شد که در ملکه و عدم، یک موضوع خاص وجود دارد، حالا آن موضوع شخصی، یا نوعی و یا جنسی است.
کلیدواژه: احتیاج عدم ملکه به موضوع.